اول برم سراغ این چند وقت :
عرضم به حضورتون که دلایل این ننوشتن من قبل از اینکه برای تعطیلات بیام اینه که : اولا از کافی نت دانشگاه نمیشه استفاده کرد چون یه دانشگاهی که 12000 تا دانشجو داره حتما کمش 5000 تا کاربر اینترنت داره که از کافی نتش استفاده میکنن و از این تعداد حداقل 100 نفر شیطون مثل خودم هستن که دنبال پسوردهای دیگران هستن پس میان مثل کارهایی که ما در زمان جاهلیت یعنی یکی، دو سال پیش انجام میدادیم، رو سیستم ها سرور و کی لاگر نصب میکنن. در نتیجه تمامی پسوردها لو میره و خرابکاری ها شروع میشه پس کافی نت دانشگاه راه حل مناسبی نیست و به همین دلیل از کافی نتهای شهر هم استفاده نمیشه کرد و در نتیجه اینو بلاگ در انتظار برگشت ما به خونه می مونه و از اونجایی که زمان برگشت من با کامی اینها برنامه ریزی میشه این میشه که هر روز بعد از بیدار شدن از خواب، باید بری بیرون. دوباره میای خونه چند ساعت می مونی بازم بعد افطار تا آخر شب بیرون در نتیجه:
مشترک مورد نظر به یک آدم پر مشغله تبدیل میشه و اگه یه شبی مثل امشب رفقا بیرون نرن چون خسته نبود میاد اینجا چرندیاتشو مینویسه.
سلام !
خوب من و نمی بینین خوش میگذره . فعلا برای تعطیلات برگشتم حالا ببینیم چی میخوام بعدا بنویسم دیگه زیاد روده درازی نکنم فقط میخواستم بگم یه هفته ای هست اومدم و یک هفته دیگه هم هستم.
امشب حال و هوای عجیبیه، توی بارون گوش دادن به آهنگ:" بازگشت دوباره" مرحوم ویگن (من عاشق این آهنگ ویگنم) .
وقتی به این فکر میکنم که تا حدود بیست روز دیگه باید از شهری که تا الان توش زندگی کردم برم و بدون خانواده و دوستانم، باید داخل یه شهر دیگه خودم تنها زندگی کنم یه جورایی میشم وقتی آدم با خودش فکر میکنه باید از شمال این کشور بره به جنوب کشور که اونجا درس بخونه باید بی خیال هفته ای یکی دوبار دریا و لب ساحل رفتن با کامی شون بشه ، باید با یه مشت آدم که تا حالا ندیدیشون و نمی شناسیشون سر کنی، باید بی خیال بیشتر کارهایی که انجام می دادی بشی خیلی سخته. از همه سخت تر اینه که دیگه کسی جز خودت اونجا کارهاتو انجام نمیده وفقط خودت باید کارهاتو انجام بدی ،غذا درست کنی و هزار بدبختیه دیگه........
شایدم نتونی هفته ای یه بارم یه مطلب برای اینجا بنویسی، شایدم اصلا دیگه تبدیل بشی به یه آدم دیگه.... آره! بالاخره بیخیال کاردانی معماری شهر خودم شدم و تن به مهندسی عمران دادم اون پایینهای نقشه ایران.(به این میگن تصمیم کبری) راستی هنوزم دارم همون آهنگ ویگن روگوش میدم.
******************************************
وه چه زیباست تنهایی ...... نه تجاوزی نه رنجشی. دیگران تو را به خود وا نهاده اند.
و تو نیز خلوت دیگران را به هم نمی زنی. Shree Rajneesh
******************************************
ادامه اون ماجرای فضایی ها رو نوشتم و میتونید از اینجا بخونید.
بابت این چند وقت غیبتم از همه کسایی که اینجا اومده بودن و من هنوزآپلود
نکرده بودم عذر میخوام. بنا به دلایلی از جمله مشکلات فکری برای انتخاب
کردن واحد دانشگاهی نمیتونستم اصلا هیچ چیزی بنویسم پس برای همین
نمیتونستم اینجا رو هم آپلود کنم.
در گذشت هنرمند خوب کشورمان عصمت باقرپور(عصمت بابلی) معروف به
دلکش را به تمام هنرمندان و هنردوستان این مرزو بوم و تمام دوستداران آن
هنرمند تسلیت میگم.
سرانجام دلکش هم از این دنیا رفت او نیز همانند بزرگان دیگری چون فریدون،
فرهاد، ویگن و بسیاری دیگر از هنرمندان محبوبمان در گذشت.
دلکش دراستان مازندران و در شهرستان بابل در خانوادهای ۱۳ نفره به دنیا آمد
و سرانجام در سن ۷۹ سالگی امسال ۱۱ شهریور در بیمارستان مهر تهران
دار فانی را وداع گفت.
دلکش خوانندهای بود که علاوه بر داشتن صدایی رسا و تاثیر گذار نقش عمدهای
را درفرآیند نوآوری موسیقی سنتی ایفا کرد.
در کارنامه هنری اوعلاوه برخوانندگی آهنگ سازی نیز ثبت شده دلکش با نام
هنری نیلوفرآهنگ سازی میکرد.
همچنین او بازی در چند فیلم ایرانی را نیز درکارنامه خود ثبت کرده.
خوانده های زیبا یی از دلکش بجای مانده است مانند : ساز شکسته، آمد نوبهار،
آشفته، دل غافل، آه بی اثر، تنها منشین، پشیمان شدم، یاد کودکی، سفر کرده،
شب تنهائی، آتش کاروان، به کنارم بنشین و...
چیزی که جای تاسف دارد این است که به نقل از فروغ بهمن پور نویسنده و
روزنامه نگاری که با دلکش رابطه نزدیکی داشت در مراسم خاکسپرای ایشان تنهاعده ایاز اقوام نزدیک که حدود ۳۰ نفر می شدند شرکت داشتند و با توجه به اینکه شرایط دفن دلکش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا فراهم شده بود.
ولی معلوم نیست چرا پسر ایشان با زودتر برقرار کردن مراسم خاکسپاری نخواست عده زیادی در این مراسم شرکت کنند.
و باز هم به قول شهیار قنبری هیچگاه نتوانستیم مزد هنرمندانمان راآنچنان که باید بپردازیم .
و این بار حتی در زمان مرگ آنها . و اینگونه دلکش با وجود اینکه در ایران به
خاک سپرده شد در غربتی غریب به خاک سپرده شد.
************************************
بزرگی و شأن انسان، دربزرگی شأن افکارش ، در ارزش تجسم یافته اش،
در چشمه هایی که روحش از آنها سیراب می گردد، و در بینشی که بدان دست یافته،
نهفته است.
C.E.Flynn
***********************************
ضمنا ادامه اون ماجرای فضایی ها رو نوشتم و میتونید از اینجا بخونید.
خوب چه خبر از دوستان خوب من؟!
یادتونه اون قدیمها قرار بود چند تا چیز جالب رو بهتون بگم؟!
خوب یکیشو که قبلا گفته بودم (همون ماجرای یوفوها و فضاییها ) حالا نوبت دومیش هست که البته به دلیل یک سری مشکلات هنوز انجام نشده ولی بزودیاونهم انجام میشه.
حالا میگه خوب مگه چی هست؟
چیزی که این دفعه قرار بگم یه بلاگ برای آموزش گیتار هست که البته به دو دلیل هنوز آمده نشد:
۱- موندم کجا بنویسم اینجا بنویسم یا اینجا بنویسم .
۲-اگه بخوام داخل دومی بنویسم مشکلم اینه که هنوز نتونستم از کارکردن با MT سر در بیارم.
در هر صورت بزودی این هم انجام میشه فقط شاید کمی زمان ببره.
*********************************
ضمنا ادامه اون ماجرای فضایی ها رو نوشتم و میتونید از اینجا بخونید.
*********************************
بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان رویاهایش ، درعظمت عشقش، در والایی
ارزشهایش و در شادی و سرورتقسیم شده اش نهفته است. C.E.Flynn
شاید چالاک ترین افراد نباشم شاید بالا بلند ترین یا نیرومندترین نباشم شاید بهترین و یا زیرک ترین نبا شم اما قادرم کاری را بهتر از دیگران انجام دهم این کار هنر خود بودن است.
که متاسفانه خیلی ها این روزها چنین چیز مهمی را فراموش کردن.
************************
یه خبر جدید : چند تا وبلاگ جدید زدم که به همه دوستان توصیه میکنم ، برین شماهم از این سیستم جدید استفاده کنید در راستای این سخن ارزشمند" که هر ایرانی باید از تمام چیزهای موجود حداقل یکی داشته باشد" و چه چیزی مهمتر از یه وبلاگ، اونهم با سیستم مووبیل تایپ. راستی اگه کسی رفت و بلاگ اونجا زدو از کار کردن باهاش سر درآورد حتما به من هم یاد بده چون بعد از اولین نوشته هنوز نتونستم وارد سیستم بشم ، یا اینکه فردین بازی کنه و اصلا یه بلاگ آموزشی بزنه.
یه چیز جالبتر اینکه شما میتوانید در این سایت آدرس بلاگ خودتون رو با یکی از 10پسوند موجود انتخاب کنید ضمنا این سایت ایرانی میباشد . و بقیه قابلیتها را برید ببینید.
این هم از بلاگ جدید من و برای ساختن بلاگ هم میتونید به اینجا برید.
اگه اون ماجرای اول از مقاله فضایی ها رو خوندین و وجود فضایی ها را باور نکردین حتما این ماجرا را از اینجا بخونید تا شاید شما نیزهم عقیده شوید.
نمیدونم چی بنویسم ، از کی بنویسم ، برای کی بنویسم ؟ ولی بازم مینویسم .
نمیدونم از چی و از کی !؟ فقط مینویسم تا دفترمو سیاه کنم و یه چیزی نوشته باشم برای اینکه
خالی نمونه . هنوز متوجه نشدم واسه کی مینویسم ؟ ولی بازهم مینویسم .
اصلا تا جون دارم میخوام بنویسم، اگه وبلاگ نبود تو سایت مینوسم اگه نشد تو دفترچه خاطراتم
یا روی یه تیکه کاغذ اگه هیچی گیرم نیومد ، اگه قلم و کاغذ رو هم ازم بگیرن نا امید نمیشم
با یه تیکه زغال روی دیوار غار هم که شده مینویسم .
فقط باید بنویسم تا عمر دارم بنو یسم از هرچی که شد بنویسم از نامردی ها از نا رفیق ها
از کی و چی مهم نیست فقط این مهمه که :
بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم !!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا قسمت دوم اون ماجرا کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
بابت اینکه نتونستم اون شب مطلب رو بفرستم شرمنده چون بصورت عکس
برام فرستاده شده بود و من باید اونو تایپ می کردم . کار تایپ هم خیلی
طول کشید و منهم که از خستگیه کارهای چند وقته ام ، نتونسته بودم دووم
بیارم در حال تایپ کردن اینطوری :
خلاصه اینکه قسمت اول کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
******************************
در جواب مینا آلبالو هم : این ماجرا نه داستان تخیلی هست نه نوشته ایزاک آسیموف
بلکه یک واقعه حقیقیه از غارهای پولادین و من آدم آهنی هستم و خورشید برهنه
و بقیه نوشته های ایزاک هم هیچ خبری نیست.