نمیدونم چی بنویسم ، از کی بنویسم ، برای کی بنویسم ؟ ولی بازم مینویسم .
نمیدونم از چی و از کی !؟ فقط مینویسم تا دفترمو سیاه کنم و یه چیزی نوشته باشم برای اینکه
خالی نمونه . هنوز متوجه نشدم واسه کی مینویسم ؟ ولی بازهم مینویسم .
اصلا تا جون دارم میخوام بنویسم، اگه وبلاگ نبود تو سایت مینوسم اگه نشد تو دفترچه خاطراتم
یا روی یه تیکه کاغذ اگه هیچی گیرم نیومد ، اگه قلم و کاغذ رو هم ازم بگیرن نا امید نمیشم
با یه تیکه زغال روی دیوار غار هم که شده مینویسم .
فقط باید بنویسم تا عمر دارم بنو یسم از هرچی که شد بنویسم از نامردی ها از نا رفیق ها
از کی و چی مهم نیست فقط این مهمه که :
بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم !!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا قسمت دوم اون ماجرا کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
بابت اینکه نتونستم اون شب مطلب رو بفرستم شرمنده چون بصورت عکس
برام فرستاده شده بود و من باید اونو تایپ می کردم . کار تایپ هم خیلی
طول کشید و منهم که از خستگیه کارهای چند وقته ام ، نتونسته بودم دووم
بیارم در حال تایپ کردن اینطوری :
خلاصه اینکه قسمت اول کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
******************************
در جواب مینا آلبالو هم : این ماجرا نه داستان تخیلی هست نه نوشته ایزاک آسیموف
بلکه یک واقعه حقیقیه از غارهای پولادین و من آدم آهنی هستم و خورشید برهنه
و بقیه نوشته های ایزاک هم هیچ خبری نیست.
خوب بالاخره وقتش رسید.
اون چیزایی که قرار بود بعدا بگم یکیشون امشب معلوم میشه :
قراره تو چند قسمت ، نوشته (خاطره و تحقیق ) یه بنده خدایی رو در مورد
بشقاب پرندها و از این مدل جکو جونورا رو براتون بنویسم.
سعی میکنم امشب بیدار بمونم و اولین قسمتشو آماده کنم و بنویسم.
واقعا این چند وقت فرصت استراحت کردنم ندارم. امان از این همه مشغله کاری
توجه: 1- بازم میگم این مطالب نوشته های من نیست بلکه برام ایمیل شده
2-این مطالب رو داخل یه وبلاگ جدید مینویسم چون با جو اینجا سازگار
نیست.
آدرسش هم : www.rika-shomali.blogsky.com هست.
واقعا این چند وقت فرصت استراحت کردنم ندارم. امان از این همه مشغله کاری.
سلام.
بالاخره وقت شد بیام و مطلب جدید بنویسم
بابت این چند روز غیبت شرمنده ، چون حسابی اوضاع شلوغ شده از یه طرف با این
داداش کامی میریم سر کلاسهای دانشگاه و مثل بچه مثبتها تموم درسهای استاد
محترم و میخونیم.
از طرف دیگه جای بعضیا خالی ، بروبچز مرام گذاشتن و دو ،سه روزی پلاژ برق ویلا
گرفته بودن و ما رو هم بردن خلاصه وقتی آدم کلی بهش خوش میگذره دیگه کی وقت
میکنه به فکر اینجا باشه . واقعا امسال بعد از سه سال حسابی دریایی شدم.
(یعنی دریا زیاد میرم IQ ) الانم نمیدونم چرا همه جارو پر از آب می بینم
آی کمک که دارم غرق می شم :