بعد از این همه وقت دوباره اومد و انتظار داشت باز هم مثل سابق باشم ولی نمی دونست که آدمها تغییر میکنن. این بار برام مثل یه غریبه بود. بهش گفتم دیگه طرف من نیا چون میدونم هر وقت که سراغ من میای حتما کاری داری که دیگران کمکت نکردن.
***********************
« میراثی به تو نخواهد رسید. تو پیش از این ارث خود برده ای. حیات تو میراث توست. به آن عشق بورز و تکریمش کن.»
" شری راجنیش"
شرمنده که نتونستم به موقع بیام آخه وقتی تو بیمارستان مریض داری دیگه قول وقرار برات مهم نیست فقط مراقبت از اون برات مهمه.
چقدرم از درسام عقب افتادم، تا سه شنبه باید کلی طرح تحویل استاد بدم. حل تمرین بقیه استادام که جای خودش.
************************
کسی که می ترسد مغلوب گردد حتما شکست خواهد خورد.
" ناپلون بناپارت"
بازهم سالنامه ای دیگه از سالنامه های عمرم داره به برگ آخرش میرسه و آغازی میشه برای سالی جدید. در هر صورت ۸۴ هم داره نم نمک جاشو میده به ۸۵ و از اون فقط خاطره هاش می مونه.این آخرین پست من تو این سال هست و احتمالا تا اواسط تعطیلات خبری ازمن نیست چون متاسفانه برای مشکلی چند وقت نیستم. پس، از همین الان آرزوی سالی خوب و پربرکت برای تمام شما دارم و عید باستانی رو به همه تبریک میگم.
*******************
" زندگی گره ای نیست که در جستجوی گشودن آن باشیم، زندگی واقعیتی است که باید آن را تجربه کرد." سورن کی یر کگارد.
ای کاش می شد بعضی وقتها زمان رو عقب برد تا شاید بشه جلوی بعضی اتفاقها رو گرفت .
بزودی اون ماجراهای فضایی رو می یارم اینجا یا شاید همون جا ادامه بدم.
"هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود."
گابریل گارسیا.
تو این مدتی که نبودم....... خوب نبودم دیگه.
نمی دونم از تنبلیه که نمی نویسم یا چیزی دیگه شاید دوباره بخوام شروع کنم. ولی میدونم باید برای خودم یه انگیزه خوب ایجاد کنم تا باز بخوام شروع کنم. بگذریم
مثلا میخواستم الان حذف و اضافه انجام بدم ولی این تکنولوژی در پیت ما هم که معلومه سایتها مشکل داره و باز نمیشه. خدا بخیر بگذرونه.
راستی این بلاگ اسکای چه جالب شده. تا بعد.
دوستان عزیز خودم دلم برای همتون تنگ میشه واسه دونه دونه شما که میاین به اینجا و به من سر میزنین. بعد ۳ هفته دیگه فردا میرم سر کلاسها و مثل بچه های خوب دیگه غیبت نمیکنم تا آخر ترم ( البته اگه بازم برگشتم تعجب نکنین الان داغم یه چیز میگم) خلاصه بشینیم درسهامون روبخونیم که چوب خط غیبتهام به ۵-۶ جلسه هر کلاس رسیده.
تو این چند ماه یعنی از اوایل تابستون به بعد با یکی از بلاگ نویسهای خوب آشنا شدم که دلم
برای اونو نوشته هاش از همه بیشتر تنگ میشه کسی که دلم میخواد همیشه از خودش و نوشته هاش با خبر باشم.(خودش میدونه کیه شما خواهشن فضولی نکنین.)
پیش به سوی جنوب :