نمیدونم چی بنویسم ، از کی بنویسم ، برای کی بنویسم ؟ ولی بازم مینویسم .
نمیدونم از چی و از کی !؟ فقط مینویسم تا دفترمو سیاه کنم و یه چیزی نوشته باشم برای اینکه
خالی نمونه . هنوز متوجه نشدم واسه کی مینویسم ؟ ولی بازهم مینویسم .
اصلا تا جون دارم میخوام بنویسم، اگه وبلاگ نبود تو سایت مینوسم اگه نشد تو دفترچه خاطراتم
یا روی یه تیکه کاغذ اگه هیچی گیرم نیومد ، اگه قلم و کاغذ رو هم ازم بگیرن نا امید نمیشم
با یه تیکه زغال روی دیوار غار هم که شده مینویسم .
فقط باید بنویسم تا عمر دارم بنو یسم از هرچی که شد بنویسم از نامردی ها از نا رفیق ها
از کی و چی مهم نیست فقط این مهمه که :
بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم ! بازهم مینویسم !!!!!!!!!!!!!!!
ضمنا قسمت دوم اون ماجرا کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
بابا عجب استقبال گرمی از اون ماجرا
شد من که هنوز دستم داره میسوزه
شايد زياد با بلاگت حال نکنم اما می دونی چيه؟ من و تو يک نکته مشترک داريم که می نويسيم اما نمی دونيم برای کی .
محمد جان خیلس بلاگ جالبی داری اصلا به حرف
این یارو گوش نکن خیلی دوست داریم ضمنا اینقدر
دیر اپریت نکن
بنویس عزیزم،بنویس...بابت لینک هم ممنون...
شرمندتم دادش گلم که یه چند وقتی بهت سر نزدم
میدونی که مشکلات کار و ایال و از این حرفا بود
نوشتن یکی از بهترین کارها هستش ... که یه جوری می شه حرف دلش و زد .. امیدوارم دوست خوبی برات باشم و بیام این جا
منم الان همینطورم دلم می خواد فقط بنویسم.....
راستی از بابت لوگو ممنون.
من مهران هستم .
بابت راهنمائیت ممنون .
امیدوارم بازم بتونم به بلاگت سر بزنم تو هم ما رو معروف کن.
سلام آقای راهنمی ماروهم راهنمایی کن
راستی ممد جون خسته نباشی کارت عالیه
بنویس داداش خبری نیس!! :دی
سلام! :-)
مرسی که سر زدی!!
والله منم نمی دونم واسه کی می نویسم فقط به عنوان خاطرات می نویسم که بعدانا بیام بخونم و یادم بیاد این روزا!
آخه اصولا من ذاکره م بد و زود همه چی یادم می ره!
در ضمن می رم ببینم این خاطرات بشقاب پرنده ها چیه... یه زمانی خیلی به این جور موضوع ها علاقه داشتم!
سلام....بازم بنویس....
هر چقدر خواستی بنویس که تنها راه نجات از تنهایی نوشتنه ...