خیلی دلم میخواد بازهم بعضی خاطره های خوبم تکرار بشه. دلم میخواد با اون بچه های قدیمی جمع شیم مثل اون موقع ها بیخیال همه چیزهای اطراف برا خودمون شاد باشیم.
دوست دارم با چندتا آدم با حال که هیچ وقت از بودن کنار اونا احساس خستگی نمیکنی برم یه جای دور افتاده که چند روز خوش باشم.
یادش به خیر دوستی های اون موقع چون همه واسه خودت میخواستنت..... تموم رفاقتها بوی صداقت داشت.... ولی حالا تو این چند سال هرچی به اطرافم نگاه میکنم میبینم واسه اینکه شاید یه روزی جایی به دردشون بخوری آدمو میخوان ، حتی صمیمی ترین دوست قدیمیم فقط وقتی که بتونم براش کاری انجام بدم یاد من میافته ....... خوب پس چرا من دیوونه نمیتونم مثل اونا باشم.... خداییش تو این چند سال یه دوست خوب داشتم که اونم آرمین بود ولی حیف که الان دیگه خیلی از هم دوریم.
این چند وقت خیلی ها نصیحتم کردن کم کم اعصابم داره میاد سر جاش، واقعا تا الان به معجزه دریا اعتقاد داشتین......؟!! وقتی با تموم افسردگی میری لب ساحل روی اون ماسه های نرم قدم میزنین و بعد یه جا میشینی تو تاریکی شب به موج های آروم دریا خیره میشی با اون صدای قشنگش آدمو سحر وجادو میکنه.... انگار تموم غصه هامو همونجا با موج های خودش تصفیه میکنه.( یادمه که استاد اصول تصفیه میگفت: " دریا نقش یه پالایش کننده را برای مواد سمی که توش میریزن بازی میکنه ") پس سموم ذهن ما آدمها رو هم میتونه تصفیه کنه.
دارم بعد از مدتها چندتا کتاب دست میگیرم حالا ببینم میتونم تا آخرش موفق باشم یا نه؟! چند وقت پیش رفتم یه انجیل گرفتم که خیلی دلم میخواد حتما تمومش کنم.بعد از این یه سری کتاب در مورد رشته خودم میخوام بخونم البته نه از مدل درسی چون حالم دیگه از درس به هم میخوره بعدشم اگه عمری بود نوبت میرسه به اوستا ( چند وقت پیش رفتم بگیرمش گروون بود پشیمون شدم ) نمیدونم چرا این چند سال اصلا حس رمان خوندن نمیاد سراغم..............
جدا از چندتا نکته کوچولو این چند وقت حالم خیلی خوبه، باز هم صبح ها آفتاب از سمت پنجر اطاق من سرشو میکنه تو خونه ما با اینکه اول صبح رو صورت من پنجه میکشه ناراحت نمیشم و بهش سلام میکنم چند ساعت بعد هم آخرین و قشنگترین نورش رو میندازه رو بالکن و بعد میخوابه.( فکر کنم خورشید فقط خونه ما رو دوست داره ) ........
بازهم میرم سراغ شیطنت کردن، این هفته قصد کردم بگردم شماره های قدیمیو پیدا کنم تا چندتا از بچه های قدیمی که چند سالی میشه خبری از اونا ندارم، پیدا کنم.......
پ.ن1:بیخیال ترم تابستون آخرش یه ترم بیشتر میمونم تو اون دانشگاه.
پ.ن2:فقط به زندگی بچسب و امروز رو خوش باش چون شاید چند لحظه دیگه نباشی.البته خدا را هم هرگز فراموش نکن.
پ.ن3: روز مادر از همین الان به تموم مادرهای خوب و زحمت کش مبارک.
**********************
" دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم "
" گابریل گارسیا "
فقط بگم که هوارتا اشتباه کردی ترم تابستون ونداشتی
یه ترمممممممممممممممممم
کم نیست که
ترم تابستونه که بر نداشتی!!!
لا اقل این وبتو آپ کن ببینیم زنگ زدی به رفقای قدیمی!؟!(از روی حس فضولی D: )
دیگه می خوای چند نفر نظر بدن ؟؟؟!
بگو خودم نظر بدم خیالت راحت بشه !!!!
.
.
.آپیدم بیا بسر ... :)
سلام
ممنون از لطفت.بازم منتظرتم.(وبلاگ شمام خیلی قشنگه.)
سلام دوست عزیز .ممنون که به بلاگ من سر زدی. من از بندر عباس هستم و این عکسا رو خودم میگیرم.چشم حتما سعی میکنم توضیحی در مورد عکسام بدم. بازم سر بزن
سلام ممدو :دی
ببین من اگه از تو آفی ببینم حتما جواب میدم
آخه میدونی
اون آیدی که من تو وبلاگ نوشتم آیدا اصلیم نی
اینو ادد کن
blue_sky_rpg
فقط آر پی جی آخر رو داری
blue_sky_rpg@yahoo.com
میسی
واسه تبریک لوگوم :*
گفتم وبم لوگو داشته باشه بهتره
اما جای لوگوی دوستان نداره :(
بعد من مثه بد بختا باید لوگوی بچه ها رو بندازم همون کنار(گریههههههههههههه)
میگم هاااا
به نظرت این مورچه حقش بود که شپش شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی حواست باشه بیجنبه میاد تو وبلاگا زاد و ولد می کنه وبلاگ رو به شپش می کشه :دی
اگه خواستی یه آنتی شپش هم به تو بدم
***
بای بای
سلام عزیز
مطلب زندگی زیبا میشود رو خوندم
منو بردی به قدیما به لب دریا ... و ...
آره راست میگی
چرا تو این دوره زمونه دوستا این جوری شدن؟؟
حالا باز خوبه دوستات وقتی باهات کار دارن میآن سراغت من که تو غربتم هیچ کدوم از دوستامو نمیتونم ببینم
جالب اینه که وقتی بعد از کلی وقت که رفتم پیش یکی از دوستام که همیشه به یادش بودمو کلی شعر از غم دوریش گفته بودم
میدونی وقتی منو دید چی گفت؟
گفت بخشید شما؟؟؟!!! به جا نمیارم
انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم
خیلی دلم واسه خودم سوخت
نمیدونم چرا اینا رو واسه شما نوشتم ببخشید یهو رفتم تو حس و حال گذشته
به هر حال از این که با وبلاگت اشنا شدم خوش حالم
امیدوارم بتونیم دوستهای خوبی واسه هم باشیم
موفق باشی
بای عزیز
سلام
احوالات Mr. Desperate ما چطوره؟
الان رفاقتا بوی یه سکهی زنگ زده تو جیب میده؟!
امان از این روزگار غدار!
پیروز باشی.
سلام
ممنونم که به من سر زدی
وبلاگت و مطلبت خیلی با حال بود دمت گرم بازم بیا طرف ما
سلام
واقعا ببخشید که خبرت نکردم آپی
از این به بعد قول میدم خبرت کنم
سلام
اپ نمیکنی؟؟؟
سلام دادا ممنون که اومدی اونور..
بازم بیا...
نظرمم هم گفتم راجب نظرت...
من آپم.
یه دفه سیامک زنگ زد گفت: کجایید؟ مگه خونه نیلو نیستید؟ گفتیم نه خونه سعیدیم. اینجا هم مکانه. تو هم پاشو بیا. یه دفه دیدیم قیافه سعید رفت تو هم. سیامک هم سریع گفت باشه من میرم خونه. خدافظ. هرچی میگیم چی شده بابا؟ میگه هیچی خدافظ...
راستی آی دی مسنجرت چیه؟ اصلا داری؟
ما اینیم:
oveys_j@yahoo.com
سلام محمد
چی چی رو پسرا رو جمع نکن ؟!!!!!!!!!!
مگه اونا به خاطر من اومدن ؟؟؟؟؟؟؟
اومده بودند با رضا بازی بکنند
نه با من !!!!!!!!!!
آپ کردی خبرم کنیا
من آپم ؟ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآره
سلام
امروز ۵ شنبست و فقط یه روز دیگه مونده که آپ کنی
کمک خبر کنی ها
این دفعه تصمیم دارم تو وبلاگت اول شم
کم پیدا شدی
راستی ممدو
اگر کارم داشتی آی دی واسه آیدی جادوگرپیر چیزی نذار
چون من با اون آنلاین نمی شم اصلا
واسه آیدی پایین بذار
blue_sky_rpg
بای بای
مرسی به خاطر سر زدنت
از نوشتت هم خوشم اومد
موفق باشی
من آپیدم.اگه حالت خوبه بیا یه سر بزن
چشمات قشنگ می بینه :)
ضمنا محکوم کردنت کارساز شد. همه رو پس گرفتیم و اوضاع کاملا عادی شده اما خیلی خسارت زدن s-:
پس من چی؟ کل عمری رو که از خدا گرفتم در خدمت خلق بودم :)) اما اصلا یادم نمیاد از خلق کمکی خواسته باشم. یعنی می بینم یه چیزی کمه، اما اصلا متوجه نمیشم که محتاج کمک خلقم. شاید واقعا محتاج نباشم. وقتی حسش نیست، حتما خودش هم وجود نداره.
...اما تا حالا هر کاری کردم که رفقای قدیم رو از دست ندم. الان هم خوشبختانه همه هستن. همه ی قدیمی ها هنوز دور هم هستیم. هرز گاهی دور میشن، اما با زور کتک بر می گردونیمشون D:
تصفیه؟
عمران - آبی؟
سلام:(
امروز جمعه ست
ولس آپ نکردی
چشمم به بلاگت از صبح خشک شد
کجایی ممد؟؟؟:((
لوگوتم گذاشم تو وبلاگم
شرمنده که ستاره دیگه حتی فالاشم آپدیت نمی کنه آخه شاید جودی آبوت بیشتر از ستاره حرف برا گفتن داشته باشه پس تو هم ستاره رو فراموش نکن و به جودی آبوت سر بزن
دوست خوبم سلام:
هر روز
درهوای تو بیدار می شوم
چشمان مضطربم را که خیس خیس
از خوابهای پریشانی منند
با دستهای خسته خود لمس می کنم
دستم جوانه می زند و
باز این تویی
آن رویش نجیب
که در من بهانه داشت
من با سلام تو آغاز می شوم
من با شروع دلهره
تکرار می شوم
بر من ببار
هر چه که خواهی
هر آنچه هست
از من دریغ مکن
تو باران شو و ببار
من تشنه ام
کویر ترک خورده
باغ بی بهار
در من جوانه بزن
باغ شو، باغ ، باغ
ای دیدنت بهانه بودن !
عبورکن
از دشت فاصله تا باغ زندگی
ای خواهش نگاه خسته من !
رویش نجیب !
در من شروع کن
رویش صدها جوانه را
سبز باشید و پایدار
سلااااااااام ممد
من آپم
کمکم دارم نگرانت میشم
کجایی تو؟؟؟:(
...
دیگه ایندفه اولین نفر به تو خبر دادم که آپم.
بیای هاا
بای بای