بابت اینکه نتونستم اون شب مطلب رو بفرستم شرمنده چون بصورت عکس

برام فرستاده شده بود و من باید اونو تایپ می کردم . کار تایپ هم خیلی

طول کشید و منهم که از خستگیه کارهای چند وقته ام ، نتونسته بودم دووم

 بیارم در حال تایپ کردن اینطوری :   <SMILIE>  شده بودم.

خلاصه اینکه قسمت اول کارش تموم شده و الان میتونید اینجا  بخونیدش.

 

******************************

در جواب مینا آلبالو هم : این ماجرا نه داستان تخیلی هست نه نوشته ایزاک آسیموف

بلکه یک واقعه حقیقیه از غارهای پولادین و من آدم آهنی هستم و خورشید برهنه

و بقیه نوشته های ایزاک هم هیچ خبری نیست.

نظرات 6 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:57 ق.ظ

از اون دوستایی که منتظر ماجرا بودن شرمنده
همینطور کسایی که قرار بود لینکشونو بذارم
در اولین فرصت انجام میشه

marjan دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:08 ق.ظ

بالاخره نوشتی خواب آلود
خسته نباشی
حالا بریم بخونیم

امیرحسین دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:06 ب.ظ http://hood.blogsky.com

سلام ٬خوبی؟
دستت درد نکنه.

قاصدک چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:11 ق.ظ http://636.blogsky.com

اِ نوشتی؟ خیلی برام جالبه......حتما الان می خونم.
قر بانت قاصدک، خوش باشی بای.

مهتاب جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:25 ق.ظ http://mahtabkhanoom-persianblog.com

آقا خیلی جالب بود ادامش کی نوشته میشه؟

mehdi پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:18 ق.ظ

baba ey vala ajab kari kardi
rasti khaste nabashi adam fazaiiiiii

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد