بابت اینکه نتونستم اون شب مطلب رو بفرستم شرمنده چون بصورت عکس
برام فرستاده شده بود و من باید اونو تایپ می کردم . کار تایپ هم خیلی
طول کشید و منهم که از خستگیه کارهای چند وقته ام ، نتونسته بودم دووم
بیارم در حال تایپ کردن اینطوری :
خلاصه اینکه قسمت اول کارش تموم شده و الان میتونید اینجا بخونیدش.
******************************
در جواب مینا آلبالو هم : این ماجرا نه داستان تخیلی هست نه نوشته ایزاک آسیموف
بلکه یک واقعه حقیقیه از غارهای پولادین و من آدم آهنی هستم و خورشید برهنه
و بقیه نوشته های ایزاک هم هیچ خبری نیست.
از اون دوستایی که منتظر ماجرا بودن شرمنده
همینطور کسایی که قرار بود لینکشونو بذارم
در اولین فرصت انجام میشه
بالاخره نوشتی خواب آلود
خسته نباشی
حالا بریم بخونیم
سلام ٬خوبی؟
دستت درد نکنه.
اِ نوشتی؟ خیلی برام جالبه......حتما الان می خونم.
قر بانت قاصدک، خوش باشی بای.
آقا خیلی جالب بود ادامش کی نوشته میشه؟
baba ey vala ajab kari kardi
rasti khaste nabashi adam fazaiiiiii